125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین ..

ساخت وبلاگ
نمی‌دونم ال‌ای همیشه انقدر خوش می‌گذشت یا حسم امسال بهتر شده. نه اینکه بچگیام رو یادم رفته باشه، فقط امسال حالم خیلی خوب بود. جز چند روز که به خودم حق می‌دم، تقریباً همه‌ش رو خوب بودم. نمی‌دونم اولین باره که از اینجا بودن انقدر راضیم یا نه، ولی از وقتی شل کردم و فکر نمی‌کنم (overthinking all over again) حالم بهتره. ماک می‌گه به خاطرِ قرصاست ولی من می‌گم اراده‌ی خودمه و تغییراتی که براشون تلاش کردم این یک سال. بیشتر از هر چیزی هم سعی کردم “واقعیت‌ها” رو قبول کنم، مراقبِ خودم باشم و مثلِ همیشه انقدر خودم رو با گذشته روبرو نکنم. گاهی نشدنیه، اشکالی نداره، به خودم سخت نمی‌گیرم. همین که بتونم بیشتر از ٧٠٪‏ از تایمِ روزم روی گذشته و خاطراتم overthink نکنم برای خودم خوب می‌دونم. اگر اینجام به تهران فکر نمی‌کنم. و وقتی تهرانم فقط همونجام. دلم تنگ میشه واسه آدمایی که دیگه نیستن، برای قبل از ٢۵ سالگی! اما می‌دونم و خوشحالم که خاطراتم سرِ جاشونن. خوبیِ گذشته اینه که دیگه نمی‌شه بهش دست زد. همیشه همون شکلی می‌مونه و این برام قشنگه چون من دلتنگِ اون روزاییم که تمامشون خوب بودن و با همۀ وجودم زندگیشون کردم. شاید هنوز تغییراتِ بزرگِ زندگیم رو کاملاً پذیرفته نباشم اما درنهایت فقط خودمم که می‌دونم چی بهتره برام توی این شرایط.جدا از همۀ اینا که تلاشِ درونیِ خودم بوده برای خودم، این مدت که اینجام چند تا مراسمِ خیلی خوب داشتیم، عرفان راحت و بدونِ بهانه‌های همیشگی اومد، رفتیم خونۀ هامبلی و من عاشقِ شباش شدم، خیلی از دوستای قدیمیم رو دیدم، توی مهمونیای خونوادگی که همیشه ازشون فراری بودم کسایی رو دیدم که سال‌ها ندیده بودم، مامانم اومد بعد از کلی وقت، عزیزترینام هستن، برادرم، ورزش و روتینِ سالمم رو 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .....
ما را در سایت 125. حتی خورشید نمیده این حسو به رمین .. دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pavements بازدید : 29 تاريخ : شنبه 8 مهر 1402 ساعت: 14:54